آخرین مطالب

۳۸ مطلب با موضوع «اندکی تامل» ثبت شده است

اینکه موقع تلفنی حرف زدنمون ، بحث قضاوت شد و درباره ی این دوستم حرف زدم و اسمی از خودش و مشکلش به زبون نیاوردم ، دلیلش این بود که میخواستم صرفا درباره قضاوت نکردن یه مثالی زده باشم نه اینکه بیام مشخصات کاملشو بهت بگم یا مشکلشو جار بزنم. فهمیدن این قضیه اونقدرها هم که فکر میکنی سخت نیست. عمق قضیه رو دریاب. دیگه نپرس فلانی چیکاره س ، هم سن ِ خودمونه ، مشکلش چیه و باقی ِ حرفا. 

مریمی ...
۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر

از اون روزایی که هنر حرمت داشت و ارزش ، از دورانی که کلی شاعر و آهنگساز و خواننده ی حرفه ای و کاربلد داشتیم ، رسیدیم به دوران ِ چرت و پرت خوندن و گوش دادن به چرت و پرتهایی که اسمشون ترانه س. بعد همون خواننده های محترم ، از ترانه هایی مثل ( کی از پشت لباستو میبنده ) میرسن به خوندن ترانه ای درباره ی انرژی هسته ای و بعد از مدتی تبدیل میشن به یه چهره ی محبوب و ارزشی و نشسته در صف اول کنار خیلی از مسئولینی که خوب بلدن نون به نرخ روز بخورن. انشااله که خدا همه را به راه راست هدایت کند. آمین.



* عنوان پست برگرفته از شعر میثم خان مطیعی است.

مریمی ...
۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۰ ۰ نظر

امروز مدام دارم به این فکر می کنم که چرا مریم میرزاخانی فوت میکنه و چرا یه عده آدم بی خاصیت زنده ن ، نفس می کشن بدون اینکه فایده ای برای بشریت داشته باشن؟؟؟ 

مریمی ...
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۳ ۱ نظر

هنوز کسی نگفته علت فوت مریم میرزاخانی ، بی حجابیش بوده؟؟؟

مریمی ...
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۰۶ ۰ نظر
دو ماه پیش با هم حرف زدیم و حس کردم از چیزی ناراحته. سوالی ازش نپرسیدم چون نمی خواستم فکر کنه دارم فضولی می کنم و می ترسیدم نکنه ناراحت بشه. گذشت و گذشت تا دو سه روز پیش. داشتیم حرف می زدیم و باز حس کردم ناراحته. بهش گفت می دونم چند وقته دپرسی اگه چیزی نپرسیدم دلیل داشته ، فکر نکن حواسم بهت نیست. تا اینکه سر درد دلش باز شد و منو شوکه کرد. کی فکرشو می کرد یه دختر که اینقدر شاد و خوشحال و موفقه ، اینقدر مشکل داشته باشه تو زندگیش؟ دختری که من همیشه بهش حسودیم می شد. نه فقط من بلکه خیلی از دوستای مشترکمون و حتی اطرافیانش حس منو داشتن. از اون روز بیشتر از قبل به این نتیجه رسیدم حق ندارم کسی رو قضاوت نکنم هر چند که کار خیلی سختیه.
مریمی ...
۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر

هشتک قربانیان خاموش تو توییتر و سایر فضاهای مجازی ، مخاطبین زیادی پیدا کرده. خیلی ها فکر میکنن قربانیان خاموش صرفا بچه هایی هستن که مورد تجاوز قرار میگیرن بدون اینکه کسی بفهمه یا بخواد پیگیری کنه. به نظر من این فقط یه طرف قضیه س. قربانیان خاموش میتونن بچه هایی باشن که پدرشون متجاوز شناخته شده و حالا جامعه از اون مرد متنفره. جامعه چطور با بچه های اون مرد برخورد میکنه؟ جامعه با همسران این مردها چه برخوردی داره؟ آیا فکر میکنیم به اینکه این زن و بچه ها چه گناهی دارن که باید تاوان رفتار زشت همچین مردی رو پس بدن؟ این روزا که همه درباره ی آتنا حرف میزنن و مردم پارس آباد هم به خونه و مغازه ی متجاوزش حمله کردن ، من نه فقط به آتنا و پدر و مادرش فکر میکنم ، بلکه به همسر و فرزندان اون مرد متجاوز هم فکر میکنم و اینکه معلوم نیست زیر بار فشار و بی رحمی مردم میتونن دووم بیارن یا نه. 

مریمی ...
۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۵:۱۵ ۲ نظر

برنامه ای از شبکه ی دو پخش میشه به اسم از ( از لاک ِجیغ تا خدا ). تو هر قسمت مجری برنامه با دخترایی حرف میزنه که قبلا بی حجاب بودن یا اعتقادات مذهبی نداشتن و الان نظرشون تغییر کرده و از لاک ِ جیغ به خدا رسیدن. سوال اینجاست که آیا همه ی کسایی که لاک ِ جیغ میزنن ، از خدا بی خبرن؟ آیا لاک ِ جیغ نماینده ی خانم های بی حجابه؟ آیا هر کسی که به خدا میرسه ، نباید لاک بزنه؟ آیا تنها راه  رسیدن ِ به خدا ، با حجاب شدنه؟ و اگر همینطوره ، اون خانم  ِ محجبه دیگه نمیتونه لاک بزنه؟ نمیگم محجبه بودن خوب نیست ، اتفاقا تو این برنامه با دخترایی مصاحبه شده که با میل و اختیار خودشون حجاب رو انتخاب کردن و برام قابل احترامه ، فقط نمیتونم درک کنم چرا اسم برنامه جوری طراحی شده که لاک ِ جیغ رو مقابل خدا قرار میده. اندکی تامل بد نیست...


مریمی ...
۲۰ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۵۰ ۲ نظر

این روزها فکر میکنم مریمی ِ 23 ساله چقدر با مریمی ِ 20 ساله تفاوت دارد. یا حتی با مریمی ِ 19 ، 18  یا 17 ساله. دلم میخواهد به دوران خوب ِ 17 سالگی برگردم. دورانی که پر از شور و شیطنت و بی پروایی بود. دورانی که به شدت حس میکردم پاکم و معصوم. مریمی ِ 23 ساله از حال و هوای آن روزها فاصله گرفته. پاک و معصوم نیست ، کارهایی کرده که تا آخر عمرش بابتش عذاب وجدان دارد. عزت نفسش پایین بوده و نتوانسته ( نه ) بگوید. یک وقتهایی پی هوا هوسش رفته. یک حجم عظیمی از پشیمانی ، ناراحتی و عذاب وجدان روی دلش نشسته. ولی درسهای مهمی یاد گرفته است. یاد گرفته است دیگران را تحت هیچ شرایطی قضاوت نکند. یاد گرفته است اگر کسی را به خاطر اشتباه یا گناهی سرزنش کند ممکن است خود روزی همان اشتباه یا گناه را مرتکب شود. یاد گرفته است به عاقبت حرفها و کارها و رفتارهایش بیندیشد. یاد گرفته است فکر کند به عواقب رفتارش ، فکر کند به یک ثانیه ، یک دقیقه ، یک روز ، یک سال یا ده سال بعد از نشان دادن یک رفتار یا گفتن یک حرف خاص و فکر کند چه حسی بابت انجام آن دارد. 10 سال بعد بابت حرفها و رفتارهایش خشنود است یا ناراضی؟ به خود افتخار میکند یا از خود متنفر میشود؟ یاد گرفته است آگاه باشد نسبت به همه چیز و بیشتر نسبت به خودش. یاد گرفته است از عقل و فکرش استفاده کند. یاد گرفته است رفتن آدمها از زندگیش ، سخت است ولی باز میشود زندگی کرد. یاد گرفته است حرمت و عزت نفسش را به خاطر هیچ کسی نشکند. و باز هم میگویم ، یاد گرفته است قضاوت نکند....

مریمی ...
۱۵ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۰ ۱ نظر

اینجا فضای مجازی است و با هر هویتی که دلمان بخواهد ، میتوانیم حضور داشته باشیم ، بنویسیم ، عکسهایمان را به اشتراک بگذاریم ، حرفهای قلمبه سلمبه بزنیم ، فحش بدهیم و خیلی راحت دل بشکنیم. بلاگر با سابقه ای که طبق گفته ی خودش ، 10 سال از شروع وب نویسیش میگذشت، به خاطر رفتارها و حرفهای زشت ِ عده ای ، مجبور شد اینجا را ترک کند و عطای نوشتن را به لقایش ببخشد. کم نیستند از این دست بلاگرها و متاسفانه وضعیت اینستاگرام هم همین است.  قضاوت کردن و اظهار نظر کردن درباره بقیه خیلی راحت است ، تهمت زدن و توهین کردن خیلی راحت است ولی اگر خودمان را جای آن آدمی بگذاریم که قضاوتش میکنیم ، شاید کمی به خودمان بیاییم و فکر کنیم که به راحتی دل ِ آدمها را نشکنیم. بیشتر مهربان باشیم ، بیشتر مراعات کنیم..لطفا..

مریمی ...
۲۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۰ ۱ نظر

بابا همیشه میگوید پدر و مادر ستون خانه اند و وای به وقتی که ستون خانه فرو بریزد. مامان همیشه میگوید باید از آه ِ مادر بترسیم و بدا به حال کسی که دل مادرش را بشکند. به شخصه اعتقاد دارم که دعای خیر پدر و مادر گره گشاست و خوش به حال کسی که دعای خیر پدر و مادرش بدرقه ی راهش است. بین قوم و فامیل و آشناهایمان ، کسانی هستند که روزی روزگاری دل مادرشان را شکسته اند و حالا گرفتارند. نمیگویم هرکس که مشکلی دارد قطعا والدینش را آزرده است اما کسانی هستند که ب خاطر رفتار بدشان با پدر و مادر ، دچار گرفتاری شده اند. قبل از اینکه ستون خانه هایمان فرو بریزد و پدر و مادرمان را از دست بدهیم ، قبل از اینکه پشیمان شویم و ایکاش های جورواجوری توی سرمان وول بخورد ، قدر پدر و مادرمان را بدانیم و آزارشان ندهیم.کمی کنارشان بنشینیم ، بگو بخند داشته باشیم ، بغلشان کنیم و ببوسیمشان. حتی کمی گونه هایشان را گازگازی کنیم:) گاز ملایم البته:))) اگر پدر و مادرتان در قید حیات است ، خداوند حفظشان کند و اگر در قید حیات نیستند ، به امید آرامش ِ روحشان. آمین.




+با دست راست تایپ کردن خیلی سخت است:( قدر سلامتیتون رو بدونید. پستاتونو میخونم و یه مقدار برام سخته کامنت گذاشتن.. ببخشید:(


مریمی ...
۲۴ آذر ۹۵ ، ۲۰:۳۸ ۰ نظر