آخرین مطالب

۶ مطلب با موضوع «از هر دری سخنی» ثبت شده است

به المپیک 2012 فکر میکنم. به سرزندگی و طراوت کشتی گیرامون. به المپیک 2016 فکر میکنم. فکر میکنم به کشتی گیرایی که دیگه مثل قبل طراوت ندارن. انگار خسته ن ، حال ندارن ، بی رمقن. بعد فکر میکنم شاید خیلی از همین کشتی گیرامون بعد المپیک 2012 میتونستن تو اوج از دنیای قهرمانی خداحافظی کنن. بحث من نتیجه گرفتن یا نگرفتن نیست. بالاخره موفقیت و شکست همیشه همراه هم بودن و هستن و خواهند بود. بحث من " در اوج ماندن ِ ". تو هر مرحله و سطحی که از زندگی هستیم ،تو هر رابطه ای که هستیم. مثلا میتونیم یه وقتی از طرف مقابلمون خداحافظی کنیم و تو زندگیش نباشیم که هیچ دلخوری وبحثی هم بینمون پیش نیاد. اگه تو یه رابطه ای مدام حرف و حدیث و بحث و دعوا باشه ، اگه حوصله رابطه رو نداریم ولی باز به دلایل مختلف اصرار به موندن تو رابطه داریم ، خیلی بد و آزار دهنده میشه.  تمام اون حسای منفی جمع میشن و یهو کات میکنیم. باید باید باید باید بدونیم که چه وقتی تو چه رابطه ای قرار بگیریم و تو چه وقتی نه ولی متاسفانه خیلی وقتها نمیدونیم و نتیجه ش میشه اشک و دلتنگی و هزار و یک جور مشکل دیگه. و دیگر هیچ. 


+نمیدونم قیاس درستی داشتم بین المپیک و رابطه های روزمره یا نه:|

مریمی ...
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۳ ۴ نظر

اگر بخواهم یک جای به خصوص در خانه مان را اسم ببرم ، تراس ، یکی از همین جاهاست. یک تراس مستطیل شکل که در دوران کودکی ، روی موزاییک هاش 6 خانه یا 8 خانه میکشیدم و تنهایی و یا گاهی با دوستم لی لی بازی میکردیم. تراسی که از یک طرف توسط سه پله از حیاط جدا شده و از یک طرف ، یک راه ورودی کنار در زیرزمین هم دارد. تابستان ها روی پله ی دوم یا سوم مینشستم و ادای شاگردانی را در میاوردم که در کلاس درس نشسته اند _ از بچگی عاشق تدریس و معلم بازی بودم_ . شبهای تابستان ، گاهی وقتها روی تراس مینشستیم و شام میخوردیم  و یا با بابا رختخوابهایمان را توی تراس پهن میکردیم و میخوابیدیم و صبح زود به خاطر تابش شدید آفتاب ، به اتاق نقل مکان میکردیم. یا مثلا خانم همسایه به خانه مان می آمد و با مامان روی تراس مینشستند و حرف میزدند و در همان حال ، مواظب من و پسر همسایه هم بودند که روی تابی که بابا  به درخت هلو و کاج بسته بود ، تاب میخوردیم و میخندیدم و لذت میبردیم. تراس خیلی وقتها ، پناهگاه ِ کبوترانی بود که لانه هایشان را روی لوله ی گازی که از تراس رد شده ، میساختند و ما از دور شاهد همکاری و  زندگی عاشقانه شان بودیم. و حالا  4 روز است که این تراس ِ دوست داشتنی ، میزبان یک گربه ی پشمالوی حنایی رنگ شده است. گربه ای که فقط صبح ها به خانه مان می آید و توی تراس دقیقا بین دوتا چهارپایه دراز میکشد ، خودش را میلیسد ، آفتاب میگیرد و میخوابد. حرکاتش موقع خوابیدن ، دقیقا مثل آدم هاست. یا سرش را روی دستش میگذارد یا دستش را روی چشمانش ، بسیار هم منعطف است. جوری که از دیدن حرکاتش و کش و قوسی که به بدنش میدهد ، مات و مبهوت مانده ام. حرکت گربه در یوگا ، یکی از مهمترین حرکتهاست و سبب انعطاف بیشتر در ستون فقرات میشود و من به طور زنده ، شاهد انجام این حرکت توسط این گربه ی پشمالو بودم. گربه از ما فراری ست و اگر به حیاط بروم ، پا به فرار میگذارد. در نتیجه از پشت پنجره ی اتاق یا پذیرایی نگاهش میکنم و ازش عکس میگیرم. بعد از یکی دوساعت هم ، خانه مان را ترک میکند تا فردا صبح که دوباره برگردد. فقط نمیدانم عصرها و شبها کجاست و چه میکند. در ادامه ی مطلب ، میتوانید مهمان خانه مان را ببینید:)

مریمی ...
۱۸ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۳۸ ۵ نظر

برای این پست سه تا عنوان به ذهنم میرسه که بنویسم. مثل :


چنین است رسم سرای درشت ، گهی پشت به زین و گهی زین به پشت (جناب فردوسی)  


یا 


بی کمالی های انسان از سخن پیدا سود ، پسته ی بی مغز چون لب وا کند ، رسوا شود  (جناب سعدی)


یا


تا مرد سخن نگفته باشد ، عیب و هنرش نهفته باشد (جناب سعدی)....

مریمی ...
۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۶ ۲ نظر

خیلی جالبه که تمام رسانه های مکتوب و غیر مکتوب ، درباره ی مضرات استفاده از ماهواره مینویسن و حرف میزنن و از شبکه های معروفی مثل " BBC " و " من و تو " انتقاد میکنن ولی خیلی از برنامه ها و آیتم هاشون رو بر اساس برنامه های همین دو شبکه ی معروف میسازن.  مثل برنامه ی شام ِ ایرانی که تقلیدی از برنامه ی بفرمایید شام بود. یا مسابقه های خوانندگی که تو خیلی از شبکه ها برگزار میشد و جدیدترینشون هم همین برنامه ی شب کوک ِ که تقلیدی از برنامه ی آکادمی یا استیج ِ. مثل برنامه های خبری که به جای اینکه محتوا داشته باشه ، فقط رنگ و لعاب داره و از نوع ِ دکور تا مدل نشستن و لحن و اجرای مجریاش , دقیقا مثل مجریای شبکه ی BBC و من و تویه. فکر کنم شبکه ی افق یه برنامه ای داره دقیقا مثل برنامه ی میز ِ خبر شبکه ی من و تو. حتی آهنگ تیتراژ ِ اخبار یکی از شبکه های استانی ، خیلی به تیتراژ خبر شبکه ی BBC شباهت داره. جالب اینجاست که این تقلید ، فقط مختص تقلید از برنامه های خارجی نیست. خیلی وقتها اتفاق افتاده یه برنامه ای از یه کانال داخلی پخش شده و بقیه ی کانال های داخلی هم یه جورایی ازش تقلید کردن و حتی نوع گرافیک و تیتراژی که مختص اون کانال هم هست رو مورد تقلید قرار میدن:|


یه کم ایده پردازی و خلاقیت چیز ِ بدی نیست. منتها کو گوش ِ شنوا؟؟!!!


** از محقق تا مقلد فرقهاست / کین چو داوود است و آن دیگر صداست...


*چناب مولانا


مریمی ...
۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۰۸ ۳ نظر

  اگه من مخترع چتر بودم ، حتما تو قسمت توضیحاتش مینوشتم "استفاده از چتر فقط در موارد حاد و خیلی ضروری ، مجاز است. در غیر این صورت ، جرم محسوب میشود و پیگرد قانونی دارد". 


بارون ، اشکهای خداست. چرا نمیخوایم اشکهای خدا رو حس کنیم؟؟ خدا گاهی وقتها آروم اشک میریزه. اونوقتهاست که میتونیم ساعتها زیر ِ آسمون خدا قدم بزنیم و اشکهاشو حس کنیم. گاهی وقتها ، اشک خدا شدید ِ:( اونوقتم شاید بتونیم بدون چتر ، اشکهاشو حس کنیم ولی ممکنه سرما بخوریم و خب فکر نمیکنم خدا هم راضی باشه که ما مریض بشیم. 


 

اونوقتهایی که خدا ، آروم اشک میریزه ، چترهامونو ببندیم و بریم زیر ِ اشکهای لطیف خدا:) و مطمئن باشیم که هم خدا حس ِ خوبی خواهد داشت و هم حال ِ خودمون خوب میشه:) سپاسگزاری رو فراموش نکنیم.


چترها را باید بست

زیر باران باید رفت...


+ زنده یاد سپهری

مریمی ...
۰۵ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۰ ۳ نظر

چند روزی از برگزاری اختتامیه ی جشنواره ی فیلم فجر میگذرد. اختتامیه ای پر از حرف و حدیث  و اعتراض. و بیشتر این اعتراض ها هم بابت سیمرغ نگرفتن جناب حاتمی کیا بود و اعتراض های این کارگردان ارزشی که خیلی ها او را دیده بان سینمای ایران می نامند. 


در اینکه جناب حاتمی کیا ، کارگردان بزرگی است هیچ شکی نیست.  بسیاری ازفیلم های ایشان ، گوشه های قابل تاملی از 8 سال جنگ تحمیلی به تصویر میکشد. روایت مظلومیت ها و رشادتهای شیر زنان و دلیر مردانی که از جان و مال خود گذشتند تا ما امروز این خاک و وطن را داشته باشیم. هنوز هم از دیدن فیلم آژانس شیشه ای مات و مبهوت میشوم. اصلا این فیلم ، از آن فیلم هایی است که برای من و برای خیلی های دیگر ، هیچ تاریخ مصرفی ندارد. و فیلم های دیگر ایشان مثل از کرخه تا راین ، دیده بان و یا فیلم دعوت که محتوای کاملا متضادی با فیلم های دفاع مقدسی ایشان دارد و خیلی ها توجه چندانی به این فیلم نشان ندادند اما من این فیلم را خیلی دوست دارم. 


با همه ی این اوصاف ، من ناراحتی جناب حاتمی کیا را نمی فهمم. فیلم های ایشان معمولا در جشنواره های مختلف ، جوایز بسیاری را کسب کرده اند و حتی در جشنواره ی دو سال ِ پیش ، فیلم "چ" بسیاری از جوایز را درو کرد و مورد تشویق و تقدیر قرار گرفت. اما چون امسال فیلم "بادیگارد" در قسمت جوایز اصلی مثل بهترین فیلم و بهترین کارگردانی ، توفیقی به دست نیاورد ، خیلی ها و از جمله خود ِ جناب کارگردان ، زبان به اعتراض گشوده اند که این سینما از فیلم های اینچنینی حمایت نمی کند و کسی نمی خواهد حاتمی کیا موفق شود و از این حرفها. خب اگر واقعا سینما ، حمایت نمی کند ، پس نباید به هیچ کدام از فیلم های ایشان جایزه ای تعلق بگیرد ، در صورتی که جوایز و سیمرغ هایی که به فیلم های جناب حاتمی کیا در طول این سال ها تعلق گرفته است ، بسیار زیاد است. 


من حس میکنم که آقای حاتمی کیا و طرفدارانشان انتظار دارند در هر دوره ای از جشنواره که فیلمی از ایشان حضور دارد ، فقط و فقط باید به فیلم ایشان توجه شود و سیمرغ تعلق بگیرد و اگر خلاف این باشد ، به معنی این است که سینما اهمیتی به حاتمی کیا و ساخته هایش نمی دهد. این به معنی خودخواهی و خودپسندی نیست؟  من اصلا دلیل اینهمه جنجال و مصاحبه و اعتراض را نمی فهمم. من نمی گویم که جشنواره کاملا بی نقص بوده ، نه اتفاقا انتقادهای بسیاری وارد است اما نمی فهمم چرا هر بار که فیلمی از جناب حاتمی کیا در جشنواره حضور دارد ، خیلی ها انتظار دارند که به ایشان و فیلمشان جایزه تعلق بگیرد. با این اوصاف ، بهتر است در جشنواره ی های بعدی ، اگر فیلمی از آقای حاتمی کیا در جشنواره باشد ، بقیه ی فیلم ها به طور کاملا خودجوش (به قول آقای فردوسی پور) از جشنواره کنار بکشند تا تمام جوایز به آقای حاتمی کیا برسد و همه هم خوشحال و خندان شویم و شاهد هیچ جنجال و اعتراضی هم نباشیم. والسلام.

مریمی ...
۰۳ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۵۷ ۲ نظر