آخرین مطالب

۱۷ مطلب با موضوع «مهارتهای زندگی» ثبت شده است

اینکه با بچه هامون به زبان مادری حرف نمیزنیم ، نشانه ی باکلاسی و باشخصیتی نیست. نشانه ی بی توجهی ما به هویت و فرهنگمونه. و از اون طرف تعصب شدید به زبان مادری هم خوب نیست. اینکه اصرار داشته باشیم تو هر موقعیتی به زبان مادری حرف بزنیم و طرف مقابلمون هم هیچی نفهمه ، نشانه ی تعصب کورکورانه و غیر منطقی و بی توجهی به زبان رسمی و ملی کشورمونه. چرا نمیخوایم حد ِ وسط باشیم و تعادل رو رعایت کنیم؟؟؟
مریمی ...
۲۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۰ ۰ نظر

اینکه موقع تلفنی حرف زدنمون ، بحث قضاوت شد و درباره ی این دوستم حرف زدم و اسمی از خودش و مشکلش به زبون نیاوردم ، دلیلش این بود که میخواستم صرفا درباره قضاوت نکردن یه مثالی زده باشم نه اینکه بیام مشخصات کاملشو بهت بگم یا مشکلشو جار بزنم. فهمیدن این قضیه اونقدرها هم که فکر میکنی سخت نیست. عمق قضیه رو دریاب. دیگه نپرس فلانی چیکاره س ، هم سن ِ خودمونه ، مشکلش چیه و باقی ِ حرفا. 

مریمی ...
۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر
دو ماه پیش با هم حرف زدیم و حس کردم از چیزی ناراحته. سوالی ازش نپرسیدم چون نمی خواستم فکر کنه دارم فضولی می کنم و می ترسیدم نکنه ناراحت بشه. گذشت و گذشت تا دو سه روز پیش. داشتیم حرف می زدیم و باز حس کردم ناراحته. بهش گفت می دونم چند وقته دپرسی اگه چیزی نپرسیدم دلیل داشته ، فکر نکن حواسم بهت نیست. تا اینکه سر درد دلش باز شد و منو شوکه کرد. کی فکرشو می کرد یه دختر که اینقدر شاد و خوشحال و موفقه ، اینقدر مشکل داشته باشه تو زندگیش؟ دختری که من همیشه بهش حسودیم می شد. نه فقط من بلکه خیلی از دوستای مشترکمون و حتی اطرافیانش حس منو داشتن. از اون روز بیشتر از قبل به این نتیجه رسیدم حق ندارم کسی رو قضاوت نکنم هر چند که کار خیلی سختیه.
مریمی ...
۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر

این روزها فکر میکنم مریمی ِ 23 ساله چقدر با مریمی ِ 20 ساله تفاوت دارد. یا حتی با مریمی ِ 19 ، 18  یا 17 ساله. دلم میخواهد به دوران خوب ِ 17 سالگی برگردم. دورانی که پر از شور و شیطنت و بی پروایی بود. دورانی که به شدت حس میکردم پاکم و معصوم. مریمی ِ 23 ساله از حال و هوای آن روزها فاصله گرفته. پاک و معصوم نیست ، کارهایی کرده که تا آخر عمرش بابتش عذاب وجدان دارد. عزت نفسش پایین بوده و نتوانسته ( نه ) بگوید. یک وقتهایی پی هوا هوسش رفته. یک حجم عظیمی از پشیمانی ، ناراحتی و عذاب وجدان روی دلش نشسته. ولی درسهای مهمی یاد گرفته است. یاد گرفته است دیگران را تحت هیچ شرایطی قضاوت نکند. یاد گرفته است اگر کسی را به خاطر اشتباه یا گناهی سرزنش کند ممکن است خود روزی همان اشتباه یا گناه را مرتکب شود. یاد گرفته است به عاقبت حرفها و کارها و رفتارهایش بیندیشد. یاد گرفته است فکر کند به عواقب رفتارش ، فکر کند به یک ثانیه ، یک دقیقه ، یک روز ، یک سال یا ده سال بعد از نشان دادن یک رفتار یا گفتن یک حرف خاص و فکر کند چه حسی بابت انجام آن دارد. 10 سال بعد بابت حرفها و رفتارهایش خشنود است یا ناراضی؟ به خود افتخار میکند یا از خود متنفر میشود؟ یاد گرفته است آگاه باشد نسبت به همه چیز و بیشتر نسبت به خودش. یاد گرفته است از عقل و فکرش استفاده کند. یاد گرفته است رفتن آدمها از زندگیش ، سخت است ولی باز میشود زندگی کرد. یاد گرفته است حرمت و عزت نفسش را به خاطر هیچ کسی نشکند. و باز هم میگویم ، یاد گرفته است قضاوت نکند....

مریمی ...
۱۵ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۰ ۱ نظر

اینجا فضای مجازی است و با هر هویتی که دلمان بخواهد ، میتوانیم حضور داشته باشیم ، بنویسیم ، عکسهایمان را به اشتراک بگذاریم ، حرفهای قلمبه سلمبه بزنیم ، فحش بدهیم و خیلی راحت دل بشکنیم. بلاگر با سابقه ای که طبق گفته ی خودش ، 10 سال از شروع وب نویسیش میگذشت، به خاطر رفتارها و حرفهای زشت ِ عده ای ، مجبور شد اینجا را ترک کند و عطای نوشتن را به لقایش ببخشد. کم نیستند از این دست بلاگرها و متاسفانه وضعیت اینستاگرام هم همین است.  قضاوت کردن و اظهار نظر کردن درباره بقیه خیلی راحت است ، تهمت زدن و توهین کردن خیلی راحت است ولی اگر خودمان را جای آن آدمی بگذاریم که قضاوتش میکنیم ، شاید کمی به خودمان بیاییم و فکر کنیم که به راحتی دل ِ آدمها را نشکنیم. بیشتر مهربان باشیم ، بیشتر مراعات کنیم..لطفا..

مریمی ...
۲۵ آذر ۹۵ ، ۲۳:۱۰ ۱ نظر

امروز ، روز جهانی ِ عکاسی ِ. ثبت لحظه ها مخصوصا لحظه های شیرین و دلچسب برای هممون دوست داشتنیه:)  قدیما عکاسی و عکس انداختن راه و روش خاص خودش رو داشت. مثل الان نبود که همه گوشی یا دوربین داشته باشن و مدام لحظه هاشونو ثبت کنن. حتی لحظه های خیلی معمولی و پیش پا  افتاده هم تو این دوره زمونه قابلیت ثبت شدن پیدا کردن. درسته که ثبت لحظه ها رو دوست داریم ولی تا حالا به این فکر کردیم که چقدر از لمس و دیدن لحظه ها و تصاویر قشنگ محروم شدیم؟ مثلا به یه مکان تاریخی رفتیم و به جای اینکه با دقت به معماری با نوع ساختش دقت کنیم و کیف کنیم از شاهکار هنرمندای مملکتمون ؛ مدام تو حالتها و فیگورهای مختلف از خودمون عکس میگیریم. عکس گرفتن خیلی خوبه ولی یاد بگیریم در کنارش از لحظه هامون هم لذت ببریم. 

مریمی ...
۲۸ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۱۲ ۰ نظر

به المپیک 2012 فکر میکنم. به سرزندگی و طراوت کشتی گیرامون. به المپیک 2016 فکر میکنم. فکر میکنم به کشتی گیرایی که دیگه مثل قبل طراوت ندارن. انگار خسته ن ، حال ندارن ، بی رمقن. بعد فکر میکنم شاید خیلی از همین کشتی گیرامون بعد المپیک 2012 میتونستن تو اوج از دنیای قهرمانی خداحافظی کنن. بحث من نتیجه گرفتن یا نگرفتن نیست. بالاخره موفقیت و شکست همیشه همراه هم بودن و هستن و خواهند بود. بحث من " در اوج ماندن ِ ". تو هر مرحله و سطحی که از زندگی هستیم ،تو هر رابطه ای که هستیم. مثلا میتونیم یه وقتی از طرف مقابلمون خداحافظی کنیم و تو زندگیش نباشیم که هیچ دلخوری وبحثی هم بینمون پیش نیاد. اگه تو یه رابطه ای مدام حرف و حدیث و بحث و دعوا باشه ، اگه حوصله رابطه رو نداریم ولی باز به دلایل مختلف اصرار به موندن تو رابطه داریم ، خیلی بد و آزار دهنده میشه.  تمام اون حسای منفی جمع میشن و یهو کات میکنیم. باید باید باید باید بدونیم که چه وقتی تو چه رابطه ای قرار بگیریم و تو چه وقتی نه ولی متاسفانه خیلی وقتها نمیدونیم و نتیجه ش میشه اشک و دلتنگی و هزار و یک جور مشکل دیگه. و دیگر هیچ. 


+نمیدونم قیاس درستی داشتم بین المپیک و رابطه های روزمره یا نه:|

مریمی ...
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۳ ۴ نظر

دوستی دارم که به شدت مورد توجه ِ همکلاسیاشه و در مواردی مورد توجه ِ هم دانشگاهیامون. هرکاری که میکنه ، هرلباسی که میپوشه و از هر وسیله ای که استفاده میکنه ، بقیه هم حتما باید همون کار رو بکنن و همون لباس رو بپوشن و از همون وسیله استفاده کنن. خیلی ها بهش حسادت میکنن و شاید دلیل ِ این رفتارهای بچگانشون همین باشه. همیشه شنیدیم و خوندیم که "حسود هرگز نیاسود" ، که واقعا هم همینطوره. آدمایی که حسودن ، هیچ وقت آرامش ندارن و همیشه میخوان از اون آدمی که بهش حسادت میکنن ، تقلید کنن تا به نظر خودشون از اون آدم جا نمونن.اینجور آدما  عزت نفس و اعتماد به نفس پایینی دارن، تو زندگیشون خیلی دنبال تنوع و خلاقیت نیستن و فقط و فقط کارها و رفتارهای بقیه رو تقلید میکنن.

+ امیدوارم روز به روز تعداد ِ این آدما کمتر و کمتر بشه.آمین. 


++عنوان ِ پست از جناب مولانا

** از محقق تا مقلد فرقهاست / کین چو داوود است و آن دیگر صداست...


مریمی ...
۰۹ بهمن ۹۴ ، ۱۱:۴۰ ۷ نظر

پست ِ "رقابت ِ زیرپوستی ِ زنانه" ی وبلاگ ِ پریسا و حرفهاش درباره ی چشم و هم چشمی و تقلید ، منو یاد یه ماجرایی انداخت. یادمه 4 سال ِ پیش یه مهمونی دعوت بودیم و یکی از خانومای حاضر در مجلس که خیاط هم هست ، یه پیراهن واسه خودش دوخته بود که مثل لباس بازیگری بود که اونموقع سریالش از جم تی وی پخش میشد و خیلی معروف شده بود. مدل پیراهن هم نسبتا ساده بود. مهمونی تموم شد و چند روز بعد فهمیدم چند نفر از مهمونای همون مجلس ، از خانم خیاط خواستن که عین ِ همون پیراهن رو براشون بدوزه که یه وقت خدای نکرده از قافله عقب نمونن:| بابا همیشه میگه چشم و هم چشمی زنها رو بیچاره کرده:( یادمه وقتی پیش دانشگاهی بودم ، یه بار دبیر عربیمون بهمون گفت خانوما خیلی کمالات دارن ولی قدر ِ خودشونو نمیدونن. واقعا هم همینطوره:(


ایکاش همونقدر که در زمینه ی پوشاک و طلا و جواهر و دکوراسیون و خیلی چیزای دیگه با بقیه رقابت میکنیم ، در زمینه های دیگه هم رقابت داشته باشیم ، مثل مطالعه ، مثل یاد گرفتن خصوصیات مثبت اخلاقی و موارد دیگه.. 


++وبلاگ ِ پریسا : www.pary-afsay.blog.ir

مریمی ...
۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۰ ۲ نظر

+تو اصلا بلدی رژ لب بزنی؟

+ من هر وقت تو رو دیدم ، این کوله ی مشکیت همراهت بود..

+ خاله م گفته : از مریم خیلی خوشم میاد ، اعتماد به نفس داره بدون ِ آرایش میاد دانشگاه..

 

و حرفهایی از این قبیل...



من یه دختر ِ عقب افتاده ی املم که لوازم آرایش ندارم و بلد نیستم آرایش کنم. من عقب افتاده م چون ساعتها وقت صرف ِ آرایش نمیکنم. چون قدر جوونیم رو میدونم. چون دلم میخواد خودم باشه نه اینکه نقاب بزنم. من عقب افتاده م چون موهامو رنگ نکردم ، ابروام پهن و بلند ِ ، چون ظاهر و تیپم تو دانشگاه خیلی معمولی ِ ، نه اینکه با ساپورت و مانتوی مجلسی براق و کفش ِ پاشنه بلند 20 سانتی و کیف کوچیکی که فقط جای لوازم آرایش داره و بس ، برم دانشگاه. 


الان دخترای کوچیک به راحتی آرایش میکنن و مامان باباشون هم کلی ذوق میکنن. آخه این ذوق کردن داره؟؟؟ این گریه کردن داره نه ذوق کردن. وقتی دخترای سرزمینم قدر ِ جوونی و زیبایی ِ طبیعیشون رو نمیدونن ، باید به حالشون گریه کرد. و گریه ی بیشتر برای عده ای از پسران و مردان سرزمینم که تو این دوره زمونه علاقه ی عجیبی به آرایش پیدا کردن:| 


 خانوما  یک ظرافت و لطافت ِ خاصی رو باید تو چهره و رفتارشون داشته باشن و آقایون هم یه مردونگی ِ خاص ، اما متاسفانه این روزا نه خبری از ظرافت هست نه مردونگی. دخترایی که با آرایش غلیظ و تیپ و ظاهر ِ عجیب ، شبیه به اژدهای هفت سر شدن و آدم با دیدنشون زهر ِ ترک میشه و پسرایی که ابرو برمیدارن و ظاهر و قیافه و مدل حرف زدنشون دخترانه س. یه خانوم چطور میتونه به همچین مردی تکیه کنه؟؟؟ 


و دیگر هیچ...

مریمی ...
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۳۰ ۴ نظر