آخرین مطالب

۲ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

شرایط خوبی ندارم. اوضاع و احول خانوادگیمون به هم ریخته س. ناامیدیم ، افسرده ایم ، عصبی و ناراحتیم. آرامش نداریم. هرچقدر سعی میکنم حالمونو خوب کنم ، نمیشه. خسته م. کم آوردم واقعا. دیگه نمیتونم نقاب بزنم و بگم و بخندم. دیگه نمیتونم الکی به بقیه انرژی مثبت بدم. شور و شوق جوونی ندارم. همه چیز به هم ریخته س و ما فقط شاهد و ناظریم تا بلکه اتفاقی بیفته و شرایط بهتر بشه. دلم بی دغدغدگی میخواد. دلم میخواد واسه یه بارم که شده ، نگران خانواده و آینده نباشم. این روزا فقط میتونم به خودم بگم این نیز بگذرد...



+ اینجا یه خونه ی متروکه س ولی اگه کسی گذرش به اینجا افتاد ، منو ببخشه بابت پستای دپرس کننده م... 

مریمی ...
۲۰ دی ۹۵ ، ۱۸:۲۰ ۴ نظر

این روزها فکر میکنم مریمی ِ 23 ساله چقدر با مریمی ِ 20 ساله تفاوت دارد. یا حتی با مریمی ِ 19 ، 18  یا 17 ساله. دلم میخواهد به دوران خوب ِ 17 سالگی برگردم. دورانی که پر از شور و شیطنت و بی پروایی بود. دورانی که به شدت حس میکردم پاکم و معصوم. مریمی ِ 23 ساله از حال و هوای آن روزها فاصله گرفته. پاک و معصوم نیست ، کارهایی کرده که تا آخر عمرش بابتش عذاب وجدان دارد. عزت نفسش پایین بوده و نتوانسته ( نه ) بگوید. یک وقتهایی پی هوا هوسش رفته. یک حجم عظیمی از پشیمانی ، ناراحتی و عذاب وجدان روی دلش نشسته. ولی درسهای مهمی یاد گرفته است. یاد گرفته است دیگران را تحت هیچ شرایطی قضاوت نکند. یاد گرفته است اگر کسی را به خاطر اشتباه یا گناهی سرزنش کند ممکن است خود روزی همان اشتباه یا گناه را مرتکب شود. یاد گرفته است به عاقبت حرفها و کارها و رفتارهایش بیندیشد. یاد گرفته است فکر کند به عواقب رفتارش ، فکر کند به یک ثانیه ، یک دقیقه ، یک روز ، یک سال یا ده سال بعد از نشان دادن یک رفتار یا گفتن یک حرف خاص و فکر کند چه حسی بابت انجام آن دارد. 10 سال بعد بابت حرفها و رفتارهایش خشنود است یا ناراضی؟ به خود افتخار میکند یا از خود متنفر میشود؟ یاد گرفته است آگاه باشد نسبت به همه چیز و بیشتر نسبت به خودش. یاد گرفته است از عقل و فکرش استفاده کند. یاد گرفته است رفتن آدمها از زندگیش ، سخت است ولی باز میشود زندگی کرد. یاد گرفته است حرمت و عزت نفسش را به خاطر هیچ کسی نشکند. و باز هم میگویم ، یاد گرفته است قضاوت نکند....

مریمی ...
۱۵ دی ۹۵ ، ۱۸:۵۰ ۱ نظر