آخرین مطالب

۱ مطلب در شهریور ۱۳۹۶ ثبت شده است

4 سال پیش بود. اوج وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی. من هم معتاد فضای مجازی شده بودم و صبح تا شب و شب تا صبح وبلاگ می خواندم و کامنت می گذاشتم. با چند نفرشان دوست شده بودم که با بعضی هایشان این دوستی تا الان ادامه داشته و با بعضی های دیگر نه.  همان موقع با وبلاگ یک بنده خدایی آشنا شدم و بعد با هم دوست شدیم. بماند که الان با هم ارتباطی نداریم ولی بعضی از حرفهایش عجیب بود و قابل تامل. می گفت امیدی به بهبود وضع جامعه نیست و بعد هم حرف خاصی درباره نابودی ایران می زد و من همیشه تعجب می کردم و می گفتم شاید تا چند سال دیگر اوضاع بهتر شود. ولی او همیشه حرف خودش را تکرار می کرد و نظر من را نمی پذیرفت. ولی الان احساس می کنم که نظرش درست بود و به جا. آدمهای این جامعه نمی خواهند پیشرفت کنند. نمی خواهند عادات زشت خود را کنار بگذارند. فقر و فحشا بی داد می کند و هیچ کس رسیدگی نمی کند. بیکاری زیاد شده  و آن وقت عده ای با ژن ِ خوب به ریش مردم می خندند. حرف از خون شهدا و حساسیتشان به بی حجابی می زنند ولی کسی حق ندارد از دزدی کردن ها و اختلاس ها و دروغ ها و تهمت هایشان حرفی بزند. محرومان جامعه را نمی بینیم ، کودکان بی پناه را نمی بینیم ، بعد دلمان به حال محرومان سایر کشورها می سوزد. پول مملکت صرف بازسازی عتبات عالیات می شود ولی کسی حرف از بازسازی مناطق جنگ زده ی خودمان نمی زند. میراث فرهنگی و تاریخیمان را نابود می کنیم ، دریاچه ها و رودخانه ها خشک می شوند و کسی به فکر نیست. برده داری مدرن داریم و برای نماز نخواندن جریمه تعیین می کنیم. با ریاکاری و داشتن ِ ژن خوب و پارتی می توانیم پیشرفت کنیم و اگر هیچ کدام از این ها را نداشته باشیم کلاهمان پس معرکه است. درد و مشکل اینقدر زیاد است که نمی دانم از کدامشان بنویسم. هرچند به خودم می گویم عیب ندارد ، عوضش امنیت داریم... نظر شما چیست؟؟؟

مریمی ...
۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۴۴ ۰ نظر