آخرین مطالب

۹ مطلب با موضوع «درد ِ مردم ِ زمانه» ثبت شده است

4 سال پیش بود. اوج وبلاگ نویسی و وبلاگ خوانی. من هم معتاد فضای مجازی شده بودم و صبح تا شب و شب تا صبح وبلاگ می خواندم و کامنت می گذاشتم. با چند نفرشان دوست شده بودم که با بعضی هایشان این دوستی تا الان ادامه داشته و با بعضی های دیگر نه.  همان موقع با وبلاگ یک بنده خدایی آشنا شدم و بعد با هم دوست شدیم. بماند که الان با هم ارتباطی نداریم ولی بعضی از حرفهایش عجیب بود و قابل تامل. می گفت امیدی به بهبود وضع جامعه نیست و بعد هم حرف خاصی درباره نابودی ایران می زد و من همیشه تعجب می کردم و می گفتم شاید تا چند سال دیگر اوضاع بهتر شود. ولی او همیشه حرف خودش را تکرار می کرد و نظر من را نمی پذیرفت. ولی الان احساس می کنم که نظرش درست بود و به جا. آدمهای این جامعه نمی خواهند پیشرفت کنند. نمی خواهند عادات زشت خود را کنار بگذارند. فقر و فحشا بی داد می کند و هیچ کس رسیدگی نمی کند. بیکاری زیاد شده  و آن وقت عده ای با ژن ِ خوب به ریش مردم می خندند. حرف از خون شهدا و حساسیتشان به بی حجابی می زنند ولی کسی حق ندارد از دزدی کردن ها و اختلاس ها و دروغ ها و تهمت هایشان حرفی بزند. محرومان جامعه را نمی بینیم ، کودکان بی پناه را نمی بینیم ، بعد دلمان به حال محرومان سایر کشورها می سوزد. پول مملکت صرف بازسازی عتبات عالیات می شود ولی کسی حرف از بازسازی مناطق جنگ زده ی خودمان نمی زند. میراث فرهنگی و تاریخیمان را نابود می کنیم ، دریاچه ها و رودخانه ها خشک می شوند و کسی به فکر نیست. برده داری مدرن داریم و برای نماز نخواندن جریمه تعیین می کنیم. با ریاکاری و داشتن ِ ژن خوب و پارتی می توانیم پیشرفت کنیم و اگر هیچ کدام از این ها را نداشته باشیم کلاهمان پس معرکه است. درد و مشکل اینقدر زیاد است که نمی دانم از کدامشان بنویسم. هرچند به خودم می گویم عیب ندارد ، عوضش امنیت داریم... نظر شما چیست؟؟؟

مریمی ...
۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۹:۴۴ ۰ نظر

پسری که نمیتونه درس بخونه و نان آور ِ خانواده س ،  دختری که تو یه نقطه ی دورافتاده زندگی میکنه و تو سن کم ، مجبورش میکنن به ازدواج با یه مرد 70 - 60 ساله ، خونواده ای که مریض دارن و پول درمانش رو ندارن ، جوون تحصیلکرده ای که دنبال کار میگرده ولی پارتی نداره و خیلی از آدمهای دیگه با مشکلات مشابه ، مسلما چون ژن ِ خوب ندارن به این حال و روز افتادن. اصلا فکر نکنید که سیاستهای حکومتی و دولتی ، شرایط اجتماعی ، جغرافیایی ، فرهنگی و اقتصادیمون مشکل داره هااا ، نه مشکل فقط ژنتیکه و نداشتن ِ ژن ِ خوب. خدا هم همه ی ژنهای خوب رو در اختیار عده ی محدودی از افراد جامعه قرار داده و خب از قدیم هم گفتن ( تا کور شود هر آنکه نتواند دید ).



* عنوان پست برگرفته از سخن آقای حمیدرضا عارف میباشد.

مریمی ...
۰۳ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۳ ۱ نظر

هشتک قربانیان خاموش تو توییتر و سایر فضاهای مجازی ، مخاطبین زیادی پیدا کرده. خیلی ها فکر میکنن قربانیان خاموش صرفا بچه هایی هستن که مورد تجاوز قرار میگیرن بدون اینکه کسی بفهمه یا بخواد پیگیری کنه. به نظر من این فقط یه طرف قضیه س. قربانیان خاموش میتونن بچه هایی باشن که پدرشون متجاوز شناخته شده و حالا جامعه از اون مرد متنفره. جامعه چطور با بچه های اون مرد برخورد میکنه؟ جامعه با همسران این مردها چه برخوردی داره؟ آیا فکر میکنیم به اینکه این زن و بچه ها چه گناهی دارن که باید تاوان رفتار زشت همچین مردی رو پس بدن؟ این روزا که همه درباره ی آتنا حرف میزنن و مردم پارس آباد هم به خونه و مغازه ی متجاوزش حمله کردن ، من نه فقط به آتنا و پدر و مادرش فکر میکنم ، بلکه به همسر و فرزندان اون مرد متجاوز هم فکر میکنم و اینکه معلوم نیست زیر بار فشار و بی رحمی مردم میتونن دووم بیارن یا نه. 

مریمی ...
۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۵:۱۵ ۲ نظر

فکر کنیم به کسانی که ناخواسته مبتلا به بیماری ایدز شده اند. به زنانی که از شوهرشان این بیماری را گرفته اند و به بچه های معصومی که گرفتار این بیماری شده اند. و فکر کنیم که رفتار ما چه تاثیری میتواند روی شخصیتشان بگذارد. بچه هایی که ناخواسته مبتلا شده اند ، هیج جایی در این جامعه ندارند. کسی به آنها توجهی نمیکند. رفتارهای نادرست موجب میشود همین بچه های معصوم در آینده تبدیل به آدمهای خطرناکی شوند که میتوانند هزاران نفر را مبتلا کنند. آدمهای خطرناک عغده ای با انواع و اقسام اختلالات روحی و روانی که نتیجه دیدگاه ما نسبت به این بیماری است. 



اندکی تامل بد نیست...

مریمی ...
۱۱ آذر ۹۵ ، ۲۰:۲۵ ۰ نظر

به المپیک 2012 فکر میکنم. به سرزندگی و طراوت کشتی گیرامون. به المپیک 2016 فکر میکنم. فکر میکنم به کشتی گیرایی که دیگه مثل قبل طراوت ندارن. انگار خسته ن ، حال ندارن ، بی رمقن. بعد فکر میکنم شاید خیلی از همین کشتی گیرامون بعد المپیک 2012 میتونستن تو اوج از دنیای قهرمانی خداحافظی کنن. بحث من نتیجه گرفتن یا نگرفتن نیست. بالاخره موفقیت و شکست همیشه همراه هم بودن و هستن و خواهند بود. بحث من " در اوج ماندن ِ ". تو هر مرحله و سطحی که از زندگی هستیم ،تو هر رابطه ای که هستیم. مثلا میتونیم یه وقتی از طرف مقابلمون خداحافظی کنیم و تو زندگیش نباشیم که هیچ دلخوری وبحثی هم بینمون پیش نیاد. اگه تو یه رابطه ای مدام حرف و حدیث و بحث و دعوا باشه ، اگه حوصله رابطه رو نداریم ولی باز به دلایل مختلف اصرار به موندن تو رابطه داریم ، خیلی بد و آزار دهنده میشه.  تمام اون حسای منفی جمع میشن و یهو کات میکنیم. باید باید باید باید بدونیم که چه وقتی تو چه رابطه ای قرار بگیریم و تو چه وقتی نه ولی متاسفانه خیلی وقتها نمیدونیم و نتیجه ش میشه اشک و دلتنگی و هزار و یک جور مشکل دیگه. و دیگر هیچ. 


+نمیدونم قیاس درستی داشتم بین المپیک و رابطه های روزمره یا نه:|

مریمی ...
۲۶ مرداد ۹۵ ، ۲۰:۵۳ ۴ نظر

پست ِ چراغ ِ دانش رو یادتون هست؟؟ در ادامه ی همون پست میخوام بنویسم که اگر کتاب "من ملاله هستم" رو بخونید ، ممکنه حس کنید که یک نویسنده ی ایرانی این کتاب رو درباره ی وضعیت فرهنگ و جامعه و سیاست و اقتصاد مملکتمون نوشته. توصیفات نویسنده از جامعه ی پاکستان و طرز فکر طالبان ، به شدت برام آشناس و قابل لمس. با خوندن ِ این کتاب ، یاد گ ش ت ا ر ش ا د افتادم. و به این فکر کردم که با این پول هایی که نذر اماکن مذهبی میکنیم ، چند تا مدرسه میتونیم بسازیم؟؟ چقدر میتونیم محیط زیست و اماکن تاریخی و قدیمیمون رو حفظ کنیم؟ برای چند نفر میتونیم شغل بوجود بیاریم؟ هزینه ی تحصیل و ازدواج و جهیزیه و بیماری چند خانواده رو میتونیم بپردازیم؟؟؟ و سوالات و فکرهایی دگر...


+بیشتر فکر کنیم...


++بعدا نوشت : دوستای خوبم ، کامنت جناب ِ عابدین چالش رو هم مطالعه بفرمایید:) با تشکر...

مریمی ...
۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۷ ۲ نظر

2 روز ِ که خوندن ِ کتاب ِ "من ملاله هستم" رو شروع کردم. ملاله یوسف زی ، دختری از پاکستان که مورد ِ حمله ی طالبان قرار گرفت و وقتی 13 سالش بود در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد و سال ِ 2014 هم به طور مشترک با یک فرد هندی جایزه ی صلح نوبل رو به پاس تلاشهاش برای تحصیل و آموزش عمومی کودکان پاکستان دریافت کرد. هرچند خیلیا میگن که ملاله خواسته یا ناخواسته از غرب دفاع میکنه و تبدیل به عروسک خیمه شب بازی اروپا و امریکا شده ، اما با این وجود ، ملاله نماینده ی همه ی دخترایی ِ که به دلایل عرفی و فرهنگی از ساده ترین حقوقشون هم محرومن. دخترایی که با این باور بزرگ شدن که فقط باید ازدواج کنن و بچه دار بشن و مطیع همسرشون باشن. هرچند الان اوضاع جامعمون خیلی بهتر از قبل شده اما هنوز هم توی مناطق محروم ، خیلی از دختران و زنان از حقوق خودشون محروم و بی اطلاع هستن و علاوه بر این ، مشکلات قتصادی هم مزید ِ بر علت شده:(

ایکاش بفهمیم و بدونیم که جامعه به زنان توانمند احتیاج داره. که یک زن ِ باسواد ِ فهیم ، خیلی خوب میتونه با همسرش ارتباط برقرار کنه و فرزندانی رو تربیت کنه. منظورم از سواد ، تحصیلات دانشگاهی نیست هرچند تحصیلات دانشگاهی هم تا حدی مهمه اما منظور ِ من این ِ که توانایی خوندن و نوشتن داشته باشیم و بتونیم از منابع معتبر برای تربیت فرزندمون استفاده کنیم. درسته که قدیما خیلی از پدرا و مادرا سواد ِ چندانی نداشتن ، اما باتجربه بودن و دانا و فرزندان خوبی هم تحویل جامعه میدادن. گذشته از این ، شرایط قدیم با الان خیلی متفاوت بود. قدیم اینهمه شبکه ی اجتماعی و تلویزیونی وجود نداشت ، ماهواره و اینترنتی نبود و تربیت بچه ها هم راحت تر بود اما الان با این شرایط ، تربیت بچه ها خیلی سخت شده و در نتیجه پدر و مادر ، مخصوصا مادر ، باید باسواد باشن و اهل مطالعه که بتونن با بچه هاشون ارتباط خوبی داشته باشن. 


+به امید ِ اینکه رورزی برسه که همه بتونن از نعمت ِ سواد برخوردار بشن و حق ِ کسی پایمال نشه و به امید ِ اینکه همه ی بچه ها ، پدر و مادرای فهیم و آگاه داشته باشن.


آمین...





مریمی ...
۲۸ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۳ ۲ نظر

دیشب که متن توافق نامه ی هسته ای خونده شد ، خیلیامون خوشحال شدیم و پست گذاشتیم و تبریک گفتیم و شادی کردیم. امیدوار شدیم به آینده و روزای خوب. به اینکه ممکنه این توافق نامه ، ما رو به پیشرفت و زندگی بهتری برسونه. منم امیدوارم و شاد. ولی خب هرچیزی ، خاکستری ِ. هرچیزی ترکیبی از مثبت و منفی ِ. امروز متنی به دستم رسید با این مضمون که "درسته که تحریما برداشته شده و همه خوشحالیم ولی من دیگه 20 ساله نمیشم ، دیگه جوونی ِ من برنمیگرده و از این حرفا". که واقعا درسته. 


چه با تحریم چه بی تحریم ، چه با انرژی هسته ای چه بی انرژی هسته ای ، مملکتمون پر از آدماییه که به نون ِ شب محتاجن. که زیر بار مشکلات کمرشون خم میشه و کسی اهمیتی نمیده. آدمای دردمند که به خاطر فقر ، دست به هرکاری میزنن:( امشب خیلی دلم گرفته:(


++خدایا ؛ هیچ کجای دنیا فقر نباشه...لطفا..

آمین..

مریمی ...
۲۷ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۶ ۲ نظر

تو این شبا خیلیا نذری میدن ، خیلیا مراسم روضه و عذاداری دارن ، خیلیا از کربلا برگشتن و مشغول پذیرایی از مهمان و ولیمه دادن هستن. 

تو این شبا خیلیا محتاجن ، همه ی کسایی که بی خانمان هستن ، همه ی بچه هایی که مراکز بهزیستی ازشون نگهداری میکنن ، همه ی بیمارا ، همه ی کسایی که فقر رو تحمل میکنن.

تو رو خدا به یاد نیازمندا باشیم. اینکه من فامیلا و آشناها رو دعوت کنم و بهشون شام بدم خوب ِ یا اینکه همون مبلغی که میخوام هزینه کنم رو به یه موسسه ی خیریه بدم؟؟ 

چرا خیلیامون از انجام دادن این کار طفره میریم؟ 

چند هفته پیش با دوستا و همکلاسیا رفته بودیم مرکز نگهداری کودکان عقب مانده ی ذهنی. یه مرکز با کمترین امکانات و کارمندا و پرستارایی که صبرشون بینظیر ِ و من مطمئنم که پیش خدا یه ارج و قرب خاصی دارن. دایی ِ یکی از همین همکلاسیا هر سال تو این شبا نذری داره و خواهرزاده ی عزیزش خیلی محترمانه اش درخواست کرده که مقداری از این نذری رو به همون مرکز اهدا کنه و دایی ِ محترم هم نه تنها از این پیشنهاد استقبال نکرده بلکه خیلی هم ناراحت شده:| 


+ لطفا هوای نیازمندای واقعی رو داشته باشیم...لطفا...

+ و دیگر هیچ...

مریمی ...
۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۹ ۱ نظر