آخرین مطالب

۱۷ مطلب با موضوع «مهارتهای زندگی» ثبت شده است

ر و ش ن ف ک ر ی...


واژه ای که اول پست نوشتم ؛ واژه ایه که حرف زدن و نوشتن و خوندن درباره ش خیلی مد شده. هرکار و هر رفتاری رو به حساب روشنفکر بودن میذاریم. در صورتی که معنی ِ صحیح این واژه رو نمیدونیم. چند سال پیش یه مصاحبه خوندم از دکتر احسان شریعتی که گفته بود معنی خیلی از واژه هایی که استفاده میکنیم رو نمیدونیم و بلد نیستیم ، مثل آزادی. (البته الان دقیقا یادم نیست این گفته مختص ِ ایشون ِ یا یه نفر ِ دیگه). در هر حال گفته ی درستیه. 

یکی از همین واژه ها ، واژه ی روشنفکریه. تا حالا به معنی ِ درستش فکر کردیم؟ 

من فکر میکنم روشنفکری یعنی اینکه اجازه بدم فرزندم درس بخونه ، نه خیلی آزادش بذارم نه شبانه روز کنترلش کنم و مصداق های دیگه. من روشنفکری رو اینجوری برای خودم معنا کردم. ولی متاسفانه خیلی ها روشنفکری رو با رفتارهای دیگه ای میسنجن. مثلا با نگهداری از حیوانات مخصوصا نگهداری از سگ و گربه ؛ یا رفتن به کافه و سیگار کشیدن و ادای آدمای افسرده رو در آوردن که در این مورد خیلی وقت پیش تو روزنامه مطلبی خوندم به همین مضمون ، یا تیپ و ظاهر ِ خیلی عجیب ، یا خریدن ِ کتابایی که حتی نمیتونیم از یک واژه یا یک خط و پاراگرافش سر در بیاریم ولی واسه پز دادن و ادا در آوردن میذاریم تو کتابخونمون ، یا م ش ر و ب خوردن و میل ج ن س ی زیاد و ....


+ایکاش بفهمیم و بدونیم که روشنفکری ، با بی بند و باری و تیپ و ظاهر ِ غیر معمول و ادا در اوردن خیلی متفاوته. آمین.

مریمی ...
۰۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۰۳ ۰ نظر
فهمیدن اینکه چرا بعضی از آدمها ، با همه ی دارایی و مال و منالشان ، چشم ِ طمع به دارایی ِ دیگران دارند خیلی سخت است. اصلا فهمیدن و درک کردن این آدمها خیلی سخت است. خیلی از خصوصیات اخلاقی منفی ، آرامش را از انسان میگیرد که طمع هم جزء همین خصوصیات است. اینجور آدمها هیچ وقت از داشته هایشان راضی نیستند یعنی اگر تمام دنیا هم مال ایشان باشد ، باز به فکر داشته های بیشتری هستند پس در نتیجه شب و روز فکر و خیال میکنند و هیچ آرامشی ندارند. همین. 

+به امید اینکه طمع در وجودمان رخنه نکند. آمین.



هرکه را باشد طمع ، الکن شود

با طمع کی چشم و دل روشن شود؟


+جناب ِ مولانا ، دفتر دوم ِ مثنوی معنوی
مریمی ...
۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۰۳ ۲ نظر

اعتراف میکنم که خیلی وقتها ، به گفته هام پایبند نیستم. خوب حرف میزنم ولی در عمل ، صفر ِ صفرم. مثل این حرفم که آدم نباید خودشو با بقیه مقایسه کنه. چون هرکس توانایی ِ خاص ِ خودشو داره. ولی در عمل ، خیلی کم به این حرفم پایبندم. بعضیا یه سری از از کارها رو بهتر از من انجام میدن. تواناییشون تو ارتباط با دیگران و جذب مخاطب خیلی بالاس. حالا اگه من بهشون حسادت کنم ، فقط به خودم ضربه میزنم و لاغیر. این روزا سر یه قضیه ای دپرسم و مدام فکر میکنم که چرا من نباید مثل فلانی باشم؟؟؟ خیلی وقتها اشک میریزم مثل ِ الان و به همون فلانی ، حسودی میکنم. 

خدایا این حس رو از من بگیر. لطفا...


هر کسی را بهر کاری ساختند
میل آن را در دلش انداختند

+جناب مولانا

مریمی ...
۳۰ دی ۹۴ ، ۱۸:۳۵ ۶ نظر

2 روز ِ که خوندن ِ کتاب ِ "من ملاله هستم" رو شروع کردم. ملاله یوسف زی ، دختری از پاکستان که مورد ِ حمله ی طالبان قرار گرفت و وقتی 13 سالش بود در مجمع عمومی سازمان ملل سخنرانی کرد و سال ِ 2014 هم به طور مشترک با یک فرد هندی جایزه ی صلح نوبل رو به پاس تلاشهاش برای تحصیل و آموزش عمومی کودکان پاکستان دریافت کرد. هرچند خیلیا میگن که ملاله خواسته یا ناخواسته از غرب دفاع میکنه و تبدیل به عروسک خیمه شب بازی اروپا و امریکا شده ، اما با این وجود ، ملاله نماینده ی همه ی دخترایی ِ که به دلایل عرفی و فرهنگی از ساده ترین حقوقشون هم محرومن. دخترایی که با این باور بزرگ شدن که فقط باید ازدواج کنن و بچه دار بشن و مطیع همسرشون باشن. هرچند الان اوضاع جامعمون خیلی بهتر از قبل شده اما هنوز هم توی مناطق محروم ، خیلی از دختران و زنان از حقوق خودشون محروم و بی اطلاع هستن و علاوه بر این ، مشکلات قتصادی هم مزید ِ بر علت شده:(

ایکاش بفهمیم و بدونیم که جامعه به زنان توانمند احتیاج داره. که یک زن ِ باسواد ِ فهیم ، خیلی خوب میتونه با همسرش ارتباط برقرار کنه و فرزندانی رو تربیت کنه. منظورم از سواد ، تحصیلات دانشگاهی نیست هرچند تحصیلات دانشگاهی هم تا حدی مهمه اما منظور ِ من این ِ که توانایی خوندن و نوشتن داشته باشیم و بتونیم از منابع معتبر برای تربیت فرزندمون استفاده کنیم. درسته که قدیما خیلی از پدرا و مادرا سواد ِ چندانی نداشتن ، اما باتجربه بودن و دانا و فرزندان خوبی هم تحویل جامعه میدادن. گذشته از این ، شرایط قدیم با الان خیلی متفاوت بود. قدیم اینهمه شبکه ی اجتماعی و تلویزیونی وجود نداشت ، ماهواره و اینترنتی نبود و تربیت بچه ها هم راحت تر بود اما الان با این شرایط ، تربیت بچه ها خیلی سخت شده و در نتیجه پدر و مادر ، مخصوصا مادر ، باید باسواد باشن و اهل مطالعه که بتونن با بچه هاشون ارتباط خوبی داشته باشن. 


+به امید ِ اینکه رورزی برسه که همه بتونن از نعمت ِ سواد برخوردار بشن و حق ِ کسی پایمال نشه و به امید ِ اینکه همه ی بچه ها ، پدر و مادرای فهیم و آگاه داشته باشن.


آمین...





مریمی ...
۲۸ دی ۹۴ ، ۱۸:۰۳ ۲ نظر
دنیای بچه ها خیلی قشنگه. وقتی بچه بودیم ، با دیدن خیلی چیزا ذوق می کردیم و لذت می بردیم و خوشحالیمونو نشون می دادیم. ولی وقتی بزرگ شدیم اون حس و حال از بین رفت. چرا؟؟ چون دنیای آدم بزرگا ، خیلی سرد و بی روحه. چون هزار و یک جور مشکل و دغدغه دارن. چون برای یه آدم بزرگ زشته که مثل بچگیاش با دیدن هرچیزی ذوق کنه. چون اگه شاد باشه و اهل بگو بخند و شیطنت ، بهش میگن چرا مثل بچه ها رفتار میکنی؟ یا چقدر سرخوشی یا پشت سرش حرف میزنن و میگن فلانی دل خوشی داره.. 

واقعیت اینه که ما اینقدر اسیر روزمرگی ها و دغدغه هامون شدیم ،متوجه ی خیلی از چیزا و اتفافات ساده ی دور و برمون نیستیم. اتفاقاتی که میتونن حالمون رو خوب کنن و انرژی مثبت بهمون بدن. یا همه ی نعمتها و همه ی مظاهر طبیعت که ما از دیدن و لمسشون غافلیم.. به قول زنده یاد سهراب سپهری ((دلخوشی ها کم نیست)).. 

++می تونیم یه دفتر داشته باشیم مخصوص نوشتن درباره ی دلخوشیامون:) شک ندارم که حالمومو خیلی خوب میکنه:) 

++ما هم می تونیم تا حدی طبق عرف و فرهنگمون رفتار کنیم و هم رفتارها و نگرش های خاص خودمونو داشته باشیم.. 

++دلخوشی ها و شادیهاتون روزافزون.. آمین


*عنوان پست از زنده یاد سپهری
مریمی ...
۲۵ دی ۹۴ ، ۲۲:۰۳ ۱ نظر
خیلی از دانشجوها تو آخرین ترم مقطع لیسانس ، پروژه دارن. حالا این پروژه بستگی به نوع ِ رشته ی تحصیلی داره. ممکن ِ ارائه ی تحقیق باشه مثل ِ پایان نامه ی فوق لیسانس یا ی کار ِ عملی یا ساخت ِ یه وسیله باشه. 
من برای انجام ِ پروژه م ، ی مقاله خوندم و از موضوعش خوشم اومد و تصمیم گرفتم رو همون موضوع کار کنم. کارهای اولیه شو انجام دادم و باید تحلیلش میکردم. به یه مشکلی برخورد کردم و برای همون استادی که مقاله ش رو خوندم ، میل فرستادم و ازش کمک خواستم ولی فعلا جوابم رو نداده ( شایدم اصلا دلش نخواد جواب بده). و نکته ی جالب اینجاست که برای دو تا استاد تو انگلیس و استرالیا میل فرستادم و بلافاصله جوابم رو دادن:|...

+یکی از دلایل عقب ماندگی ِ این مملکت اینه که میل به یادگیری نداریم و اگر هم چیزی رو بلد باشیم ، اصلا دلمون نمیخواد که به بقیه هم آموزشش بدیم. چون خودخواهیم و فقط خودمونو میبینیم. چون تو خیلی از مهارتهای رفتاری و اجتماعی مشکل داریم و حاضر نیستیم این مشکلات رو برطرف کنیم. 

+لطفا زکات علم رو فراموش نکنیم. برای پیشرفت و بهتر شدن ِ زندگی و دنیامون ، زکات علم رو بپردازیم. باور کنیم که این به نفع هممونه.


مریمی ...
۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۸:۴۷ ۰ نظر

تو این شبا خیلیا نذری میدن ، خیلیا مراسم روضه و عذاداری دارن ، خیلیا از کربلا برگشتن و مشغول پذیرایی از مهمان و ولیمه دادن هستن. 

تو این شبا خیلیا محتاجن ، همه ی کسایی که بی خانمان هستن ، همه ی بچه هایی که مراکز بهزیستی ازشون نگهداری میکنن ، همه ی بیمارا ، همه ی کسایی که فقر رو تحمل میکنن.

تو رو خدا به یاد نیازمندا باشیم. اینکه من فامیلا و آشناها رو دعوت کنم و بهشون شام بدم خوب ِ یا اینکه همون مبلغی که میخوام هزینه کنم رو به یه موسسه ی خیریه بدم؟؟ 

چرا خیلیامون از انجام دادن این کار طفره میریم؟ 

چند هفته پیش با دوستا و همکلاسیا رفته بودیم مرکز نگهداری کودکان عقب مانده ی ذهنی. یه مرکز با کمترین امکانات و کارمندا و پرستارایی که صبرشون بینظیر ِ و من مطمئنم که پیش خدا یه ارج و قرب خاصی دارن. دایی ِ یکی از همین همکلاسیا هر سال تو این شبا نذری داره و خواهرزاده ی عزیزش خیلی محترمانه اش درخواست کرده که مقداری از این نذری رو به همون مرکز اهدا کنه و دایی ِ محترم هم نه تنها از این پیشنهاد استقبال نکرده بلکه خیلی هم ناراحت شده:| 


+ لطفا هوای نیازمندای واقعی رو داشته باشیم...لطفا...

+ و دیگر هیچ...

مریمی ...
۱۸ آذر ۹۴ ، ۱۹:۴۹ ۱ نظر