به یاد سینما رکس:(...
28 مرداد سال 1357 مردم آبادان برای فیلم گوزنها به سینما رکس رفتند که فیلم ببینند ولی زنده زنده در سینمای دربسته سوختند.
روح قربانیان مظلوم و بی گناه سینما رکس آبادان شاد. آمین.
سینما شلوغ امشب ، هیچ کس این فیلم رو ندیده
کسی قصه ی سقوط رو از ستاره نشنیده
قصه ی شاخ گوزن و شاخه ی بدون برگه
اما قصه ناتمومه ،سانس بعدی سانس مرگه
هر کسی از رو شماره ش روی صندلی نشسته
یه نفر برای شوخی درای سالن رو بسته
تپش ترانه مرده ، تو رگای این دقیقه
لحظه لحظه ی شروع یکه تازی حریقه
سینما ! ای سینما رکس ! آخرین فیلمت رو بفروش
واسه هر بلیط یه دریا گریه کن بغض منم روش
سینما ! ای سینما رکس ! پرده ی سیات رو بنداز
اگه از حافظه رفتی جون بگیر تو نبض آواز
صدای جیغ جماعت شب رو می شکنه دمادم
این بوی سوختن چوبه ، یا بوی کباب آدم ؟
شعله قد کشیده تا سقف ، ریه ها خونه ی دود
به جای آتش نشانی ، تاول که زود به زود
پرده ی پک نمایش گُر گرفته از حرارت
فردا رو عزا می گیرن آدمای این ولایت
سینما و آدماش رو شعله های شب سوزونده
وقتی که خروس بخونه سینما رکسی نمونده
سینما ! ای سینما رکس ! نگا کن ! یه مرد سوخته
هنوز از بین ذغالا چشماش رو به پرده دوخته...
+این شعر تو فضای مجازی بود و متاسفانه اسم شاعرش نوشته نشده بود.