از درد سخن گفتن...
تو این شبا خیلیا نذری میدن ، خیلیا مراسم روضه و عذاداری دارن ، خیلیا از کربلا برگشتن و مشغول پذیرایی از مهمان و ولیمه دادن هستن.
تو این شبا خیلیا محتاجن ، همه ی کسایی که بی خانمان هستن ، همه ی بچه هایی که مراکز بهزیستی ازشون نگهداری میکنن ، همه ی بیمارا ، همه ی کسایی که فقر رو تحمل میکنن.
تو رو خدا به یاد نیازمندا باشیم. اینکه من فامیلا و آشناها رو دعوت کنم و بهشون شام بدم خوب ِ یا اینکه همون مبلغی که میخوام هزینه کنم رو به یه موسسه ی خیریه بدم؟؟
چرا خیلیامون از انجام دادن این کار طفره میریم؟
چند هفته پیش با دوستا و همکلاسیا رفته بودیم مرکز نگهداری کودکان عقب مانده ی ذهنی. یه مرکز با کمترین امکانات و کارمندا و پرستارایی که صبرشون بینظیر ِ و من مطمئنم که پیش خدا یه ارج و قرب خاصی دارن. دایی ِ یکی از همین همکلاسیا هر سال تو این شبا نذری داره و خواهرزاده ی عزیزش خیلی محترمانه اش درخواست کرده که مقداری از این نذری رو به همون مرکز اهدا کنه و دایی ِ محترم هم نه تنها از این پیشنهاد استقبال نکرده بلکه خیلی هم ناراحت شده:|
+ لطفا هوای نیازمندای واقعی رو داشته باشیم...لطفا...
+ و دیگر هیچ...