شرایط خوبی ندارم. اوضاع و احول خانوادگیمون به هم ریخته س. ناامیدیم ، افسرده ایم ، عصبی و ناراحتیم. آرامش نداریم. هرچقدر سعی میکنم حالمونو خوب کنم ، نمیشه. خسته م. کم آوردم واقعا. دیگه نمیتونم نقاب بزنم و بگم و بخندم. دیگه نمیتونم الکی به بقیه انرژی مثبت بدم. شور و شوق جوونی ندارم. همه چیز به هم ریخته س و ما فقط شاهد و ناظریم تا بلکه اتفاقی بیفته و شرایط بهتر بشه. دلم بی دغدغدگی میخواد. دلم میخواد واسه یه بارم که شده ، نگران خانواده و آینده نباشم. این روزا فقط میتونم به خودم بگم این نیز بگذرد...
+ اینجا یه خونه ی متروکه س ولی اگه کسی گذرش به اینجا افتاد ، منو ببخشه بابت پستای دپرس کننده م...