96 سال نسبتا خوبی بود. خواهرزاده م به دنیا اومد و من برای اولین بار شاهد رشد یه بچه بودم. اون نوزاد کوچولو الان چند قدم برمیداره ، دست میزنه ، میخنده ، واکنش های مختلفی نشون میده. برادرم هم متاهل شد. مهمترین اتفاق ، عوض کردن خونمون بود. از یه محیط سرد و کوهستانی به یه محیط معتدل و مرطوب اومدیم. اردیبهشت کنکور ارشد دارم و مشغول درس خوندنم.
امسال بیشتر از قبل فیلم دیدم. چندتا کتاب خریدم که بعد از کنکور باید بخونمشون. با فصلنامه ی آنگاه آشنا شدم. تو اینستاگرام پیج های مفیدی پیدا کردم. سعی کردم خودمو همونطور که هستم بپذیرم و عزت نفسمو بیشتر کنم.
نمیدونم چرا با وجود اینهمه اتفاق خوبی برام افتاده ، باز ته دلم غمگینم.....