آخرین مطالب

ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می بری و زحمت ما می داری...
مریمی ...
۳۰ تیر ۹۶ ، ۱۹:۴۱ ۰ نظر
اینکه با بچه هامون به زبان مادری حرف نمیزنیم ، نشانه ی باکلاسی و باشخصیتی نیست. نشانه ی بی توجهی ما به هویت و فرهنگمونه. و از اون طرف تعصب شدید به زبان مادری هم خوب نیست. اینکه اصرار داشته باشیم تو هر موقعیتی به زبان مادری حرف بزنیم و طرف مقابلمون هم هیچی نفهمه ، نشانه ی تعصب کورکورانه و غیر منطقی و بی توجهی به زبان رسمی و ملی کشورمونه. چرا نمیخوایم حد ِ وسط باشیم و تعادل رو رعایت کنیم؟؟؟
مریمی ...
۲۷ تیر ۹۶ ، ۱۴:۵۰ ۰ نظر

اینکه موقع تلفنی حرف زدنمون ، بحث قضاوت شد و درباره ی این دوستم حرف زدم و اسمی از خودش و مشکلش به زبون نیاوردم ، دلیلش این بود که میخواستم صرفا درباره قضاوت نکردن یه مثالی زده باشم نه اینکه بیام مشخصات کاملشو بهت بگم یا مشکلشو جار بزنم. فهمیدن این قضیه اونقدرها هم که فکر میکنی سخت نیست. عمق قضیه رو دریاب. دیگه نپرس فلانی چیکاره س ، هم سن ِ خودمونه ، مشکلش چیه و باقی ِ حرفا. 

مریمی ...
۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر

از اون روزایی که هنر حرمت داشت و ارزش ، از دورانی که کلی شاعر و آهنگساز و خواننده ی حرفه ای و کاربلد داشتیم ، رسیدیم به دوران ِ چرت و پرت خوندن و گوش دادن به چرت و پرتهایی که اسمشون ترانه س. بعد همون خواننده های محترم ، از ترانه هایی مثل ( کی از پشت لباستو میبنده ) میرسن به خوندن ترانه ای درباره ی انرژی هسته ای و بعد از مدتی تبدیل میشن به یه چهره ی محبوب و ارزشی و نشسته در صف اول کنار خیلی از مسئولینی که خوب بلدن نون به نرخ روز بخورن. انشااله که خدا همه را به راه راست هدایت کند. آمین.



* عنوان پست برگرفته از شعر میثم خان مطیعی است.

مریمی ...
۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۰ ۰ نظر

امروز مدام دارم به این فکر می کنم که چرا مریم میرزاخانی فوت میکنه و چرا یه عده آدم بی خاصیت زنده ن ، نفس می کشن بدون اینکه فایده ای برای بشریت داشته باشن؟؟؟ 

مریمی ...
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۳ ۱ نظر

هنوز کسی نگفته علت فوت مریم میرزاخانی ، بی حجابیش بوده؟؟؟

مریمی ...
۲۴ تیر ۹۶ ، ۱۷:۰۶ ۰ نظر
دو ماه پیش با هم حرف زدیم و حس کردم از چیزی ناراحته. سوالی ازش نپرسیدم چون نمی خواستم فکر کنه دارم فضولی می کنم و می ترسیدم نکنه ناراحت بشه. گذشت و گذشت تا دو سه روز پیش. داشتیم حرف می زدیم و باز حس کردم ناراحته. بهش گفت می دونم چند وقته دپرسی اگه چیزی نپرسیدم دلیل داشته ، فکر نکن حواسم بهت نیست. تا اینکه سر درد دلش باز شد و منو شوکه کرد. کی فکرشو می کرد یه دختر که اینقدر شاد و خوشحال و موفقه ، اینقدر مشکل داشته باشه تو زندگیش؟ دختری که من همیشه بهش حسودیم می شد. نه فقط من بلکه خیلی از دوستای مشترکمون و حتی اطرافیانش حس منو داشتن. از اون روز بیشتر از قبل به این نتیجه رسیدم حق ندارم کسی رو قضاوت نکنم هر چند که کار خیلی سختیه.
مریمی ...
۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۹:۳۵ ۰ نظر

هشتک قربانیان خاموش تو توییتر و سایر فضاهای مجازی ، مخاطبین زیادی پیدا کرده. خیلی ها فکر میکنن قربانیان خاموش صرفا بچه هایی هستن که مورد تجاوز قرار میگیرن بدون اینکه کسی بفهمه یا بخواد پیگیری کنه. به نظر من این فقط یه طرف قضیه س. قربانیان خاموش میتونن بچه هایی باشن که پدرشون متجاوز شناخته شده و حالا جامعه از اون مرد متنفره. جامعه چطور با بچه های اون مرد برخورد میکنه؟ جامعه با همسران این مردها چه برخوردی داره؟ آیا فکر میکنیم به اینکه این زن و بچه ها چه گناهی دارن که باید تاوان رفتار زشت همچین مردی رو پس بدن؟ این روزا که همه درباره ی آتنا حرف میزنن و مردم پارس آباد هم به خونه و مغازه ی متجاوزش حمله کردن ، من نه فقط به آتنا و پدر و مادرش فکر میکنم ، بلکه به همسر و فرزندان اون مرد متجاوز هم فکر میکنم و اینکه معلوم نیست زیر بار فشار و بی رحمی مردم میتونن دووم بیارن یا نه. 

مریمی ...
۲۳ تیر ۹۶ ، ۱۵:۱۵ ۲ نظر
روزها و ماه های من ، نام و هدف خاصی دارند. این نام گذاری ها بستگی به حال و هوایم دارند و به هیچ وجه روتین و یکنواخت نیست. مثلا ممکن است یک روز تا شب فقط ترانه های ابی را گوش بدهم. یا حس و حالم جوری باشد که یک ماه را به ترانه های گوگوش اختصاص دهم. یا مثلا یک هفته فقط ترانه ی اسپانیولی گوش بدهم و هفته ی بعد ترانه های ادل و تیلور سویفت. ممکن است یکماه وقت بگذارم و همشهری داستان های قدیمی ام را بخوانم و ماه بعد ، بیشتر وقتم را به خواندن مجله های یوگا اختصاص بدهم. ممکن است یک هفته صبح تا شب وبگردی کنم و به وبلاگهای محتلف سر بزنم و حتی وبلاگهای بلاگفا را که الان متروکه شده اند را بخوانم ( در بیشتر مواقع حتی کامنتهای قدیمی ام را هم میخوانم ) و بعد ممکن است یک تا دوماه یا حتی بیشتر از فضای وبلاگ و وبگردی دور باشم. یک هفته را به فیلم دیدن اختصاص می دهم و بعد احتمال اینکه تا هفته ها و ماه های بعد هیچ فیلمی نبینم ، زیاد است. نمی دانم این خصوصیتم خوب است یا بد. نمی دانم به خاطر عدم برنامه ریزی مناسب است یا به خاطر این است که نمی توانم هر روز را به فیلم و موسیقی و کتاب و مجله و وبگردی اختصاص بدهم یا کلا حال و هوایم اینجوری است. این روزها ، روز ِ ابی است و مدام ترانه هایش را گوش میدهم یا برای خودم زمزمه می کنم. مخصوصا ترانه ی پوست شیر و قسمتی که میگوید " کسی شاید باشه شاید ، کسی که دستاش قفس نیست". این روزها خیلی به این ترانه و این بیت فکر میکنم. شما چطور؟ حس و حال من رو میتونید درک کنید؟ شما هم از این نام گذاری ها برای خودتون دارید؟
مریمی ...
۰۲ تیر ۹۶ ، ۱۳:۵۷ ۰ نظر
چرا اینقدر ترانه های ابی خوبه؟؟؟ چرا یه غم شیرینی وجودتو میگیره وقتی داره ترانه هاشو گوش میدی؟؟؟؟ 
مریمی ...
۰۴ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۸ ۲ نظر